دیکشنری
داستان آبیدیک
Olfactory Organ
ɑlfæktəɹi ɔɹgən
فارسی
1
عمومی
::
(تش) عضو بویایی، اندام بویایی
شبکه مترجمین ایران
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
OLECRANON PROCESS
OLEIC
OLEIN
OLEOGRAPH
OLEOMARGARINE
OLEOMETER
OLEORESIN
OLERICULTURE
OLEUM
OLFACTION
OLFACTIVE
OLFACTOMETER
OLFACTOPHILIA
OLFACTORY
OLFACTORY NERVE
OLFACTORY ORGAN
OLIBANUM
OLID
OLIGARCH
OLIGARCHIC
OLIGARCHICAL
OLIGARCHY
OLIGOCARPOUS
OLIGOCYTHAEMIA
OLIGONUCLEOTIDE
OLIGONUCLEOTIDE LIGATION ASSAY
OLIGONUCLEOTIDE PRIMER
OLIGOPHAGOUS
OLIGOPOLISTIC COMPETITION
OLIGOPOLISTIC ENVIRONMENT
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید